اینروزها در ایران تقریباً همه ماشین دارند. دیگر زمان تعلق این وسیله به افراد یا خانواده های خاص سپری شده و تقریباً هر کس از هر طبقه ماشین دارد. علاقه به ماشین در ایران اینروزها به اندازه ای رسیده که دیدن مادر بزرگهایی با عینک ته استکانی و دستهای لرزان پشت فرمان دیگر عادی شده است. مادر خودم که زنی 57 ساله است از یکسال پیش در کلاسهای رانندگی ثبت نام کرد و با اینکه چندین بار در امتحان عملی رد شد سرانجام چندی پیش بطور معجزه آسایی گواهینامه ماشین سواری را گرفت. ما از خانواده هایی بودیم که ماشین برایمان دست نیافتنی بود. امثال او را اینروزها در خیابانهای تهران میبینم. پیداست که به تازگی تصدیق گرفته اند تا از مُد روز عقب نمانند. به چشم خود دیده ام پیرمردهایی را که پس از پارک کردنِ ماشین، توان پیاده شدن از آنرا ندارند و یا به سختی سوراخ کلید درِ ماشین را برای باز یا بسته کردن آن پیدا میکنند. با اینحال، عشق به این وسیله خطرناک و آلوده کننده و سرطانزا آنقدر زیاد است که همه این سختیها را به جان میخرند. دختران و پسران 19-18 ساله سوار ماشینهای چند تُنی و به اصطلاح شاسی بلندِ پدرانشان در شهر ویراژ میدهند. پیاده بودن و ماشین نداشتن دیگر کسر شان است و شعار «هر ایرانی یک ماشین» در حال محقق شدن است.
Nearly everyone has car today in Iran. The time when this vehicle belonged to special people or families has long gone. Today everybody from every category has car. Fondness for cars in Iran has reached an extent that seeing grandmothers with thick-lens eyeglasses and trembling hands behind the wheel, is quite normal nowadays. My own 57-year old mother registered in driving courses about a year ago and although she was rejected several times during the exams but in the end she magically succeeded to get the driving licence. We were one of those families for whom car was unreachable. I see regularly her types nowadays in streets of Tehran. It’s clear that they’ve newly received licence not to be left behind the current fashion. I’ve seen with my own eyes old men who could hardly get out of the car after parking it or couldn’t find the door’s keyhole to lock or unlock it. However, love of this dangerous, polluting and cancer-causing vehicle is so high that they go through all difficulties. 18-19 year old boys and girls veer on the roads with so called “high-chassis” big multi-ton cars of their fathers. Not having car is looked disdainfully and the motto of “One car for one Iranian” is being realized.
ماشین در ایران امروز، تنها وسیله حمل و نقل نیست. زمانی که تنها افراد مرفه تر توان خریدن آنرا داشتند، این وسیله جزو پرستیژ آنها هم محسوب میشد. اینروزها که تقریبا همه طبقات توان خرید آنرا دارند این پرستیژ سر جای خود مانده است. غیر از آن، وسیله بسیار مناسبی است برای تفریح. چرخیدن با آن در خیابانها و سپری کردن وقت با آن به یکی از اصلی ترین تفریحات ایرانیها تبدیل شده است. خیابانها و کوچه های شهر پر است از ماشین چه در حال حرکت چه پارک شده. هر کجا که بتوانند پارک میکنند. حتی در پیاده روها و اگر میتوانستند مثل موتورسیکلتها در آنها هم حرکت میکردند. در کنار خیابانها، ماشینها با فاصله های سانتیمتری از همدیگر پشت سر هم ردیف شده اند. در هر حال، آسایش ماشین مهمتر از آسایش انسان است. دوچرخه ای در شهر نمیبینی. اگر هم سوار شوی با تعجب نگاهت میکنند.
In today Iran car is not only a transportation device. When it belonged only to rich people, it was a part of their prestige. It’s still the same today while all categories afford to buy it. Apart from that, it’s a good entertaining device. Driving around on the streets and spending time with it, has turned to one of the main entertainments for Iranians. Roads and even allies are full of cars whether moving or parked. They park wherever possible; even on the pavements. They would move inside them like motorcycles if they could. On the roadsides, cars are parked with few centimetre distances right behind each other. Cars’ comfort is more important than that of man anyway. You don’t see any bicycle in the city. They’ll stare at you if you ride one.
من ماشین ندارم. پیش از آن گواهینامه رانندگی نگرفته ام و تصمیمی هم برای گرفتنش ندارم. وسیله نقلیه ام دوچرخه، اتوبوس و مترو است و سهمی در این جنون ندارم. بنابراین براحتی میتوانم خودم را از این دیوانگی مستثنا کنم. به نظر من رانندگی کار بیهوده ای است. اینکه هر روز دست کم سه-چهار ساعت پشت فرمان بنشینی و کلاچ و ترمز بگیری، بوق بزنی و مواظب اینطرف و آنطرف ماشین باشی وقت تلف کردن محض است. مانند دیگر تخصصها اینکار را هم باید به متخصصش یعنی راننده تاکسی یا اتوبوس سپرد. بجای آن کارهای مفیدتری دارم که بدون ماشین هم برایشان وقت کم میاورم. اینکه اینهمه آدم حاضرند هر روز بخش قابل توجهی از وقتشان را به رانندگی و امور مربوط به آن اختصاص دهند برایم قابل فهم نیست.
I don’t have car. Before that, I don’t have driving licence and have no intention to get it. My vehicles are bicycle, bus and metro and I have no role in this madness. So I can easily exclude myself from this insanity. For me, driving is a useless thing to do. To sit behind the wheel at least 3-4 hours a day, press the clutch and brake, blow the horn and watch this and that side of the car is definitely waste of time. Like other specialties, it should be left to its expert; i.e. bus or taxi driver. Instead, I have more useful things to do for which I have not enough time even without car. The fact that so many people spend considerable part of their time every day for driving and related things is not understandable for me.
یکبار و در آغاز یک تعطیلی عمومیِ چند روزه با اتوبوس به اراک میرفتیم. حدود یکساعت طول کشید تا اتوبوس که از ترمینال جنوب تهران راه افتاده بود از شهر خارج شود. در جادة پر از ماشین ، اوضاع خنده داری حاکم بود؛ مانند صحنه هایی که از جاده شمال در هنگام تعطیلات میبینیم. مثل اینکه کسی افتخار نمیداد مثل ما با اتوبوس مسافرت کند. همه با ماشینهای شخصی شان راهی جاده شده بودند. جاده، مثل خیابان داخل شهر شده بود و تا یکی دو ساعت با کمترین سرعت پیش میرفتیم.
Once in the beginning of a few days public holiday we were going to Arak (central Iran) by bus. It took about one hour for the bus which had departed from Tehran Southern Terminal to leave the city. On the road full of cars, there was a ridiculous situation; like that of Caspian Sea road during holidays. It seemed that nobody liked to use public transportation to travel like us. Everyone was with his own car. The road was like a city road and our bus was moving with the lowest speed for 1-2 hours.
ایرانیها از بس وقت آزاد زیاد دارند نمیدانند با آن چکار کنند. ماشین، وسیله بسیار خوبی است برای حل این مشکل. بخش بزرگی از وقت مردم ما در ترافیک خیابانها، تعمیرگاهها، بیمه ماشین، مسائل مربوط به پارکینگ، تصادف و غیره سپری میشود.
مردم ایران اینروزها با بوی بنزین و دود آن مست میشوند. ما هوای صاف و تمیز و صحنه زیبای کوههای پربرف را دوست نداریم. کاری میکنیم که دود سیاه غلیظی جلو این منظره را بگیرد. در عوض سوار ماشین میشویم، با آن اینطرف و آنطرف میچرخیم، در داخلش با صدای بلند موسیقی گوش میکنیم و هر روز که آنرا از پارکینگ در میاوریم و شب به آن برمیگردانیم در و همسایه میبینند که ما هم برای خودمان آدمی هستیم و دستمان به دهانمان میرسد. ایرانیها عاشق جاده خلوت، باک پر از بنزین و گاز دادن هستند و یکی از تکیه کلامهایشان شده است: «نمیدانی سرعت چه حالی دارد!».
Iranians have too much free time to handle. Car is a good way to solve this problem. A big part of our time is spent in traffic jam, repair centres, insurance companies, parking problems, accidents, etc.
Nowadays Iranians get drunk by smell and smoke of petrol. We don’t like clean weather and beautiful images of snowy mountains. We make a thick black smoke to mask this landscape. Instead we get in our cars, drive around the streets, and listen to loud music inside them. Getting out of the parking every day neighbours see that we are well-off enough. Iranians love open roads, full petrol tank and pushing the gas pedal. One of the loved sentences in Iran is: “you don’t know how great speed is!”
درباره مشکلاتی که این وسیله برای انسان و محیط زیست بوجود می آورد، گویی مانند خیلی چیزهای دیگر ایرانیها مسئولیتی برای خود قائل نیستند. داشتن پول یعنی خریدن ماشین. اینروزها نداشتنش غیرعادی و تعجب آور است. در شهرهای بزرگ ایران آلودگی هوا بیداد میکند و همه میدانند که علت اصلی دود ماشینهاست. در سال، چند روز بدلیل شدت آلودگی هوا، مدارس تعطیل و سالمندان و بیماران از بیرون آمدن برحذر میشوند ولی کو گوش شنوا؟ آقایان و خانمها باید ماشینهایشان را سوار شوند، شیشه هایش را بالا بکشند، عینک دودی بزنند و صدای موسیقی را زیاد کنند. اصلاً به آنها چه که شهروندان سرطان میگیرند و میمیرند!
About problems this vehicle creates for man and environment, like many other things Iranians seem to take no responsibility. Having money means buying a car. Nowadays, it’s rather strange not to have car than to have. Air pollution is terrible in Iran’s big cities and everyone knows that cars are the main cause. Schools close once a while because of air pollution and the elderly and ill are warned not to leave home but who cares?! Ladies and gentlemen should get on their cars, raise the windows, wear eyeglasses and turn the music to the extreme high. Why should they care if people get cancer and die?!
درباره راه حل هم، مانند دیگر مشکلات اجتماعی، همه گناهان متوجه دولت، سازمان محیط زیست، کیفیت بنزین و احتمالاً دول خارجی است. هیچکس از شمار سرسام آور ماشینها در شهرهای ایران نمیگوید. گویی آمریکا یا اتحادیه اروپا یا یک سازمان خارجی دیگر باید در مورد این مسئله راه حلی ارائه کند و خودش هم حلش کند؛ ما که مسئولیتی نداریم. ما باید هر روز شکایت کنیم که «واقعاً هوا خیلی آلوده است»، «بله، همه اش تقصیر این بنزینهای بی کیفیت است» و یا «دولت باید در این زمینه کاری بکند». مگر نه اینکه در این کشور ما کاره ای نیستیم و همه تصمیمها و کارها را دولت میگیرد و میکند؟ ظاهراً تا زمانی که بنزین با کیفیت تولید نشود ملت با فرهنگ ما تصمیم دارد به این خودکشی دسته جمعی ادامه دهد. در هیچ یک از گردهمایی های خانواگی برای نمونه نمیشنوی که یک نفر بگوید: «بهتر است در فلان ساعت روز از ماشین استفاده نکنیم» یا «کمتر استفاده کنیم» و یا «برای مسیرهای کوتاه از دوچرخه استفاده کنیم». درباره حوادث و تلفات جاده ای هم متهمان اصلی راهها و ماشینهای بی کیفیت اند نه رانندگان.
Also about solution, like other social problems, all the faults are blamed on the government, environment organization, quality of petrol and probably the other governments. Nobody talks of the confusing number of cars on the streets of Iran. It seems that US, EU or another foreign organization should offer a solution and apply it itself. We don’t have responsibility, do we? We should only complain every day that “air is really polluted”, “Yes, it’s all because of low-quality petrol” or “government should do something about it”. Isn’t it that we are nothing in this country and all jobs and decisions are done and made by government? It seems that our cultured nation is to continue with this mass suicide until high-quality petrol is produced. You never hear –even for instance- in any of the family gathering someone say: “we are better not to use car on this or that time” or “use less” or “use bicycle for short distances”. Also for road accidents and casualties, the main suspects are low-quality roads and cars not the drivers.
اگر شیوه رانندگیِ این شیفتگان ماشین درست بود شاید مشکلات دیگری که این وسیله ایجاد میکند این اندازه آزار دهنده نبود ولی حیف که اینطور نیست. هر روز روی دوچرخه ام در مسیر رفتن به کار یا بازگشت از آن، زنان و مردان راننده ای را میبینم که ابتدایی ترین قوانین رانندگی را رعایت نمیکنند. بیشترشان هم تحصیلکرده به نظر میرسند. ولی مدارک تحصیلی شان تاثیری در رفتار اجتماعی شان ندارد. آنها هر روز هوا را آلوده میکنند، گوشها را میخراشند، حقوق دیگران را نادیده میگیرند، سرعت مجاز را رعایت نمیکنند، هنگام رانندگی با تلفن صحبت میکنند، هنگام دور زدن، گردش کردن و یا خروج از پارک چراغ راهنما نمیزنند، وارد خیابان ورود- ممنوع میشوند، حق تقدم پیاده و ماشینهای دیگر را رعایت نمیکنند، در نزدیکی خطوط عابر پیاده سرعت را کم نمیکنند و هزار عیب و ایراد دیگر. این خلافها هر روز بصورت زنده و سرصحنه به کودکان نیز آموزش داده میشوند. مادران و پدران تحصیل کرده با مدرکهای قلابی شان با نشاندن بچه هایشان در کنار خود در ماشین، نقض قوانین رانندگی و زرنگ بودن در خیابانها را مستقیماً به آنها یاد میدهند. اینروزها خیابانها و حتی کوچه ها جای خطرناکی شده اند. در کوچه های کم عرض هم رانندگان با سرعتهای خطرناک حرکت میکنند و فکر این نیستند که خود و خانواده شان هم از این کوچه ها عبور میکنند و با اینکار، این شیوه جنون آمیز رانندگی را تبلیغ و خیابانها را برای عزیزانشان نا امن میکنند. برای راننده ایرانی چراغ راهنما کاربرد زیادی ندارد. هنگام پارک یا گردش نیازی به استفاده از آن نمیبینند. تاکنون دو بار با دوچرخه ام به دلیل همین بی مبالاتی راننده ها زمین خورده ام. یکبار بوسیله راننده ای که میخواست پارک کند و دیگر بار بوسیله راننده ای که میخواست به چپ گردش کند. هر دو، «همینطوری» و بدون علامتی و اشاره ای ناگهان مسیرشان را عوض کردند.
If the driving style of these car fans was satisfactory, the other problems caused by this vehicle might perhaps be not so bothering but, alas, it’s not so. Every day on my bicycle to/from the work, I see male/female drivers who do not follow the very basic traffic rules. Most of them look educated but their university certificates have no effect on their social behaviour. Every day, they pollute the air, injure ears, disregard the others’ rights, exceed the permissible speed, use telephone when driving, do not use flash light when turning or leaving the parking place, enter a No-Entry road, breach the priority of pedestrians and other cars, do not lower the speed near the pedestrian zone and thousands of other faults and problems. All these offences are taught to children live on board. Educated parents with fake university certificates put their children in the car beside them to teach them directly the breaching of traffic rules and how to be smart on the streets. Streets and even alleyways are dangerous places in Iran nowadays. Drivers drive with dangerous speed even in narrow allies without caring that they and their families cross the same allies and with that, they promote such mad driving style and make the streets unsafe for their loved ones. For Iranian driver, turn lights are not of much use. When parking or turning, they don’t see a need to use them. So far, I’ve hit the ground twice with my bicycle because of this thoughtlessness of drivers; once by the one who was going to park and the other time by a driver who was turning left. Both of them changed their direction just suddenly without any type of sign.
در خیابانهای ایران و درون ماشینها، احتیاط محلی از اِعراب ندارد. مادری را دیدم که پسر یا دختر 7-8 ساله اش در سمت شاگرد نشسته بود و در حالیکه مامان با کمربند ایمنی رانندگی میکرد بچه آزادانه روی صندلی بازی میکرد و بالا و پائین میپرید. مشابه این صحنه ها را هر روز میتوان دید و بالا-شهر و پائین-شهر هم ندارد. بچه هایی که سرخوشانه و در حضور پدر و مادر، سر یا دهانشان را به شیشه چسبانده اند، در صندلی عقب با همدیگر بازی میکنند، بدون کمربند در صندلی جلو تنها یا در بغل یکی از والدین نشسته اند و یا در چند سانتیمتری شیشه جلو به داشبورد تکیه داده اند.
Cautiousness has no place at all on the streets of Iran and inside the cars. I saw a mother with her 7-8 year old son beside her in the front seat. Mother was driving with her safety belt fastened but the boy was playing and jumping up and down freely on the seat. Similar images can be seen every day in all parts of the city. Children who-in the presence of parents- delightfully glue their head or mouth to the glass, play with each other on the back seat, sit in the front seat alone or on the lap of a parent or leaning on dashboard few centimetres far from the windscreen.
در کشور ما و پشت فرمان، صحنه هایی را میشود دید که «فقط در ایران» هستند. زنی را دیدم که پشت فرمان و در حال حرکت آرایش میکرد و مردی که در وضعیتی مشابه ریش میتراشید. هیچکدام هم آدمهای بیسوادی به نظر نمیرسیدند ولی مگر در ایرانِ امروز، سواد معیار آگاهی و فرهنگ است؟
خطوط عابر پیاده برای رانندگان ایرانی در حکم خطوط نامرئی هستند. عبور از آنها برای پیاده دل و جرأت میخواهد. چند سال پیش یکی از دوستانم که پرستار بیمارستانی در تهران بود میگفت: «دختری را آورده اند که روی خطوط عابر پیاده با یک ماشین تصادف کرده و در حالت کماست». از سرنوشتش با خبر نشدم. در عمل طوری شده است که گویی پیاده باید مواظب باشد که مزاحم رانندگان نباشد و آنها را مجبور نکند که سرعتشان را کم کنند یا بایستند. حتی روی این خطوط به پیاده بوق میزنند. یک روز که از خطوط عابر پیاده میگذشتم راننده ای بی اعتنا به من پیش از من از خیابان میگذشت. خطوط عابر پیاده را نشانش دادم. گویی از اینکه مزاحمش شده بودم ناراحت شده بود. در جوابم گفت: «برو بابا!». این جواب را یکبار هم از یک عابر پیاده شنیدم. روی دوچرخه بودم و او با همسرش داشت از عرض خیابان و درست در نقطه ای که دلش خواسته بود بگذرد میگذشت. گفتم: «آقا، خطوط عابر پیاده 50 قدم جلوتر است». او هم گفت: «برو بابا!». ظاهراً همه – چه سواره چه پیاده - درباره این بلبشو به توافق رسیده اند و زیاد هم بد نمیگذرد.
Things can be seen in our country and behind the steering wheels that are “Only in Iran”. I saw a woman doing make-up when driving and a man shaving in a similar situation. None-of them seemed illiterate but education is not a criterion of awareness and culture in today Iran.
For Iranian drivers, pedestrian zone lines are invisible. Crossing them needs courage. Few years ago a nurse friend of mine told me of a girl who had been hit by a car on the pedestrian zone and was in coma. I didn’t know what happened to her. In reality, it’s so that pedestrians should be careful not to bothers drivers and not to force them to reduce the speed or stop. They sound horn to you even on the pedestrian zone. One day when crossing the pedestrian zone, a driver was passing without caring about me. I showed him the lines. In return, he threw me a nod of “go away!”. He had apparently got upset as I had bothered him. I received the same answer once from a pedestrian who with his wife was crossing the street from not the pedestrian zone but from the very place he had decided to cross. I was on the bicycle and told him: “Sir, the pedestrian zone is there 50 steps away”. He said “go away!” too. It seems that people weather on-board or on the ground have reached an agreement about this anarchy and it’s not so bad!
در ایران، استفاده از تلفن همراه در هنگام رانندگی امری بدیهی است. با یک دست فرمان را کنترل میکنند با دست دیگر تلفن را روی گوششان نگه میدارند. آب از آب هم تکان نمیخورد. اس ام اس میفرستند، زنگ میزنند و تازگیها هم یاد گرفته اند پشت فرمان پیامها، عکسها و فیلمهای وایبر را بخوانند و تماشا کنند. روی دوچرخه، وقتی میبینم حرکتِ ماشین جلویی غیرعادی است، به راننده که نگاه میکنم معمولا با تلفنش مشغول است. یکبار دوچرخه در دست، در پیاده رو راه میرفتم. متوجه راننده یک ماشین گرانقیمت و بزرگ در خیابان شدم که در حال حرکت چشمش به گوشی اش بود. دو-سه ثانیه بیشتر نبود که سرم را برگردانده بودم که صدایی از آن سمت شنیدم. همان راننده احمق، در حال بازی با گوشی اش به یک ماشین پارک شده خورده و درِ آنرا خراشیده بود. پیاده شده بود و سر تکان میداد. یکبار هم یکی از همکاران خودم، در حال وایبر بازی محکم به ماشین جلویی اش کوبیده بود و ماجرا کشیده بود به تعمیرگاه و بیمه و سرگرمیهای مشابه دیگر.
ایرانیها با قوانین نانوشته و من درآوردی خودشان رانندگی میکنند. از خود، مقرراتی درآورده و توافقی اجرا میکنند. با اینکه این قوانین اصولاً باید در همه جای دنیا یکسان باشند ولی در ایران متفاوتند. ظاهراً رعایت آنها برای راننده ایرانی کسر شان است. تابلوها و خطوط، همه دکورند و بدون آنها شکل ترافیک خیابانها زیاد فرق نمیکند.
Using mobile phone when driving is an obvious phenomenon in Iran. They control the wheel by one hand and hold the phone on ear by the other one and nothing happens! They type text message, dial number and recently have learned to read or watch Viber texts, photos and videos behind the wheel. On my bicycle when I notice the abnormal movement of a car, looking at the driver I usually see him busy with his phone. One day walking on the pavement and pushing my bicycle, I noticed the driver of a luxury and big car whose eyes was on his phone on the road. I turned my head to my way but not later than 2-3 seconds I heard a sound from his direction. The same idiot driver, playing with his phone had hit a parked car and scratched its door. He was down out of the car waving his head. Also one of my colleagues had hit a car in the front when playing with Viber and she had spent the rest of her day in service centre, insurance company and with other similar entertainments.
Iranians drive with their own made unwritten rules. They have created some regulations and implement them in an agreed way. Although the rules should be the same all over the world but they’re different in Iran. Iranian driver apparently disdain to follow them. Signs and lines are all decorations and quality of traffic wouldn’t be much different without them.
دو سال پیش و به ضرورت شغلی که دنبالش بودم در کلاسهای رانندگی نامنویسی کردم. مقایسه مطالبی که در کلاسها آموزش داده میشد با واقعیت خیابانها خنده دار بود. گواهینامه نگرفتم چون کلاسهای رانندگی را نیمه کاره رها کردم ولی دست کم با قوانین رانندگی آشنا شدم. اینروزها براحتی خلافهای رانندگی را تشخیص میدهم. همانروزها، یکی از دوستانم که او هم اتفاقا تحصیل کرده و لیسانسیه است هنگامی که داشت به من کمک فکری میکرد میگفت: «مبادا هنگام گردش، راهنما بزنی ها!». گفتم: «چرا؟». گفت: «اگر بزنی نمیگذارند گردش کنی». ایرانیها با اینکه بام تا شام به همدیگر دروغ میگویند و نسبت به هم زرنگی میکنند ولی قلب رئوفی هم دارند. طوریکه در خلاف کردن هم همدیگر را یاری میکنند. یکبار با ماشین پدر همسرم از تبریز به تهران می آمدیم. یکدفعه دیدم در آنطرفِ بزرگراه، ماشینی که از روبرو می آمد چراغهای جلویش را روشن-خاموش کرد. من سر در نیاوردم. همسرم گفت: «به ما هشدار میدهد که سرعت را کم کنیم. یعنی پلیس جلوتر در کمین است».
Two years ago and because of a job I was looking for, I enrolled in a driving course. Comparing what was being taught there and the reality on the road was ridiculous. I didn’t get license because I left the course unfinished but at least I got acquainted with driving rules. Nowadays, it’s easy for me to recognize the driving faults. At that time, one of my friends who is accidentally an educated person too- with a BS degree in his pocket- while advising me said: “never use sidelight when turning!” I said: “why?” He said: “If you do, they won’t let you turn”. Although Iranians lie to each other around the clock and try to be smart with each other but have very kind hearts as well so that they help each other even in breaking the rules. Once we were coming to Tehran with my father-in-law’s car. I suddenly noticed a car coming on the opposite side and flashing the lights for us. I didn’t understand at first but my wife enlightened me by: “he’s warning us to reduce the speed. This means that road police is ambushing ahead”.
یکبار در مشهد و به رانندگی برادر همسرم که او هم مثل خیلی از ایرانیها لیسانس دارد، اخبار روز را تعقیب میکند، به اینترنت دسترسی دارد و از سبکِ زندگی و رانندگی در ممالک متمدن باخبر است، به شاندیز میرفتیم. از آنجائیکه در ایران هدف وسیله را توجیه میکند، یکدفعه دیدم ماشینمان در پیاده رو است. راننده مان آنقدر ماهر بود که برای وارد شدن به خیابانِ اصلی، از پیاده روی عریض آن استفاده کرد و با حرکت در پیاده رو در خلاف جهت ماشینها، وارد جاده اصلی شد. اتفاقا در پیاده رو، خانواده ای هم از روبرو می آمدند. لطف کرده و کنار رفتند تا ماشینِ ما از آنجا بگذرد.
Once in Mashhad with my brother-in-law as driver who is also a university graduate like many Iranians, follows the news, has access to internet and is aware of the life and driving style of the civilized countries, we were going to Shandiz (a summer resort near Mashhad). As the goal reasons the method, suddenly we found us in the pavement. Our driver was so skilful that he used the wide pavement and driving in it in the direction opposite to the road, entered the main road. Accidentally, there was a family walking toward us in the pavement. They were so kind to get aside and let our car pass.
نزدیک خانه پدرِ همسرم در مشهد میدان نسبتاً بزرگی وجود داشت (حالا دیگر وجود ندارد). رانندگان (از جمله پدرِ همسرم)، برای دور زدن و حرکت در جهت عکس حرکت خود، به خود زحمت نمیدادند میدان را دور بزنند بلکه نرسیده به میدان و با استفاده از فاصله زیاد جدول وسط بلوار و میدان از همانجا دور میزدند و اینکار در آن محل کاملاً عادی شده بود. بعضیها در حین اینکار راهنما هم میزدند. مشابه آن کار را در میدانِ نزدیک محل زندگی مان در تهران انجام میدهند. رانندگان برای راحتی کار و صرفه جویی در زمان، بدون دور زدنِ میدان، به سمت چپ گردش میکنند.
Near my father-in-law’s home in Mashhad, there was a somehow big square (it doesn’t exist anymore). To go to the other side of the road, drivers –including my father-in-law- didn’t bother themselves to round the square. They easily used the big gap between the square circle and central reservation to go to the other side of the boulevard. Some of them even flashed the sidelights during the operation. I’ve seen a similar thing near our own home in Tehran. To save the energy and time, drivers do not round the square and directly turn left.
راننده ایرانی علاقه خاصی به بوق زدن دارد. بخاطر رعایت نکردن قانون و حق تقدم و غیره آنچنان بوقِ اعتراضی به همدیگر میزنند مثل اینکه خودشان در موارد مشابه خیلی رعایت میکنند. همه مثل هم اند. همه خلاف میکنند و به همدیگر هم معترضند. دوچرخه را که اصلاً وسیله نقلیه حساب نمیکنند. سالی یکبار که به دوچرخه ای برمیخورند چنان بوق میزنند که فکر میکنی انتظار دارند همانجا بایستی یا کنار بکشی تا آنها عبور کنند. برای دوچرخه حق تردد هم قائل نیستند.
Iranian driver is hugely interested in blowing the horn. For breaking the rules, ignore the priority etc., they blow such a horn to each other as if they themselves follow the rules carefully in similar situations. They are all like each other. They all break the rules and protest to each other. Bicycle is not considered as a vehicle at all by them. Once in a year coming across a bicycle, they blow such a horn as if they expect you to stop wherever you are or get aside and let them pass. They don’t even consider a right to pass for bicycles.
خطوط وسط خیابانها هم برای راننده ایرانی جزو خطوط نامرئی محسوب میشوند. در کلاسهای رانندگی یاد گرفتم که یک خط ممتد یعنی نباید از یکطرف به طرف دیگر خیابان رفت. دو خط ممتد یعنی اصلاً نباید اینکار را انجام داد. در عمل، شهروندانِ کشور باستانیِ ایران که بیشترشان هم مهندس و دکتر و غیره هستند این خطوط و قوانینش را به مسخره میگیرند. هر کجا و هر موقع دوست داشتند از آنها عبور میکنند، از روی آنها دور میزنند و سبقت میگیرند. کاری ندارند که اینکارِ آنها، این بی فرهنگی را تبلیغ میکند و خیابانها را برای خود و خانواده شان نا امن میکند.
پشت چراغ قرمزها، راننده ها از ده ثانیه مانده به سبز شدنِ چراغ، یواش یواش راه میفتند. اینکار بعضاً باعث قفل شدن تقاطع ها میشود. موتورسوارها که اصلاً چراغ نمیشناسند چه برسد به قرمز و سبزش.
Broken lines in the middle of the roads are invisible for Iranian driver. In the driving courses I learned that a solid middle line means no crossing to the other side. Double solid line means no crossing at all. In practice, citizens of the ancient country of Persia- most of whom engineers, doctors etc. - mock these lines and related rules. They turn on them and cross them to overtake whenever and wherever they like. They don’t mind that their behaviour promotes this anti-culture and makes the roads unsafe for them and their family.
Behind the red lights, from 10 seconds to greening the light drivers slowly start moving. It results sometimes in blocked crossroad. Motorcyclists do not care about light at all, let alone green or red.
تلفات رانندگی در ایران هم کاملاً متناسب با فرهنگ ترافیکمان است؛ متوسط 50 کشته در روز! بعبارتی نزدیک 20 هزار کشته در سال. همین چند روز پیش روزنامه تیتر زده بوده: «سوانح جاده ای در ایران 20 برابر میانگین جهانی». اینها را تقریباً همه ایرانیها هر روز میخوانند و میشنوند ولی همیشه فکر میکنند سانحه و حادثه برای دیگران است نه برای آنها.
در خیابانهای ایران، درجه مدنیتِ پیاده ها بهتر از سواره ها نیست. با وجود پله های برقی که با هزینه های بالا و برای امنیت و آسایش شهروندان و نظمِ شهر نصب شده اند، خیلی ها علاقه ای به استفاده از آنها ندارند و خیلی راحت و بدون شرم و باز با همان مدارک قلابی شان از وسط ماشینهایی که رانندگانشان با عصبانیت بوق میزنند و یا اعتراض میکنند خود را به آنطرف خیابان میرسانند. خطوط عابر پیاده هم برایشان همان اندازه محترم است که برای رانندگان. پیاده ایرانی، کاری به خطوط عابر پیاده و چراغ قرمز و سبز ندارد. از هر کجا و هر زمان که دوست داشت عبور میکند. این از عرض خیابان! درباره پیمودن طول خیابان هم بیشترِ پیاده ها به یک بیماری بسیار خاص دچار هستند. آنها ترجیح میدهند نه در پیاده رو بلکه در خود خیابان راه بروند. مثل اینکه از راه باریک خوششان نمیاید و دوست دارند در جایی وسیعتر و دلبازتر قدم بزنند؛ هر چند برایشان خطر جانی داشته باشد و رانندگان را نیز به زحمت بیندازند. در حالیکه پیاده رویِ خالی در دو قدمی شان است، ترجیح میدهند در خیابان و در کنار ماشینها راه بروند.
Traffic casualties in Iran completely suit our traffic culture; average 50 dead a day! In other words, about 20,000 dead yearly. Head title of a newspaper few days ago was: “Road accidents in Iran 20 times above global average”. Nearly all Iranians read or hear these reports every day but they always think accident and casualty is for others not for them.
Civilization of the pedestrians is not better than drivers in Iran. With escalators installed with high costs on the main roads for security and comfort of citizens and city’s order, some people are not so interested in using them. They easily reach the other side of the road by crossing it among the horning cars and protesting drivers. Pedestrian lines are respected by them as much as drivers. Iranian pedestrian has nothing to do with the pedestrian lines and red/green lights. He/she crosses the road wherever and whenever he/she likes. That’s about road width! On walking along the road, most pedestrians are infected by a very special disease. They prefer to walk on the road not the pavement. It seems that they don’t like the narrow lane and like to walk in a wider and a more delightful and cheerful place; although they may put themselves in danger and bother drivers as well. With pavement two meters away, they prefer to walk on the street beside the cars.
رانندگی و گاز دادن به یکی از بهترین تفریحات ایرانیها تبدیل شده است. بچه ها از نوجوانی پشت فرمان نشانده میشوند تا عطش سرعتشان را فرونشانند. همین چندی پیش در مشهد، مادری را دیدم که ماشین گران قیمت خود (ماکسیما) را در اختیار پسر 14-13 ساله اش قرار داده بود تا در خیابانی که بدلیل ساخت روگذر در آن حوالی، کاملاً خلوت بود گاز بدهد و لذت ببرد. اگر یک کشور درست و حسابی بود آن مادر ابله احتمالاً تا مرز زندانی شدن هم میرفت. برای بچه ها خبری از مطالعه و یادگرفتن نیست. در کنار گیم و سونی و تبلت، با پیروی از بزرگترهای خود، ماشین سواری را هم دیوانه وار دوست دارند و اینگونه زندگی را کاملاً طبیعی میدانند.
Driving and pushing on the accelerator has turned to one of the best entertainments for Iranians. Teenagers are seated behind the wheel to satisfy their thirst for speed. Recently I saw a mother in Mashhad who had delivered her expensive car to her 13-14 year old son to push on the gas pedal and enjoy. In a sound and organized country, that idiot mother could be even jailed. Children are not taught to read and learn. Following their parents and beside computer games, tablet etc., they love driving madly and see this lifestyle quite normal.
به نظر من پلیس ایران، نسبت به سر و سامان دادن به وضعیت رانندگی، دست کم به اندازه مسائل دیگری که برایش مهمتر است جدی نیست. خیلی از خلافهای رانندگی نادیده گرفته میشوند، خیلیها «نقدی» حساب میشوند و خیلی از مجریانِ قوانین رانندگی هم همینطوری و باری به هر جهت کار میکنند. چند روز پیش، در کنار بزرگراهی در تهران و در نقطه ای که بعد از ظهرها معمولا چند پلیس راهنمایی و رانندگی برای کنترل بهتر ترافیک در آنجا می ایستند، افسر جوانی با لباس نظامی و در محل ماموریت با تلفن همراهش بازی میکرد. چشمش بجای اینکه به ماشینها و بزرگراه باشد یکسره به تلفن بود و با انگشتش روی صفحه آن چپ و راست و بالا و پایین خط میکشید. حدود ده دقیقه بعد که به همان نقطه برگشتم، افسر مربوطه در همان وضعیت و به همان کار مشغول بود. یکبار دوست آلمانی ام – ولفگانگ- که در ایران زندگی میکند با دیدن موتورسیکلتی که بدون کلاه ایمنی و با زن و بچه از روبرو و بصورت خلاف می آمد گفت: « اینکار در آلمان 600 یورو جریمه دارد».
I think Iranian police, is not serious about organizing the traffic in Iran; at least not like other issues which are more important for them. Many traffic offences are ignored, many are paid “in cash” and many of traffic police officers work just carelessly and irresponsibly. Few days ago, beside a highway in Tehran and in a place where some traffic policemen stand to better manage the traffic, a young officer was playing with his mobile phone in police uniform and during work time. His eyes, instead of being on the cars and highway, were nonstop on his mobile phone drawing vertical and horizontal lines on it with his finger. About 10 minutes later I returned to the same place and he was still busy with the same job. Once with a German friend who lives in Tehran, we saw a motorcyclist without helmet and with his wife and child on board approaching us on the wrong direction. My friend said: “In Germany he could be fined 600 EUR”.
امروز مانند گذشته نیست و خیلی از ایرانیها مرتب به خارج سفر میکنند و سبک رانندگی و فرهنگ ترافیک کشورهای قانونمند را میبینند. ایرانیها معمولا در خارج، از خود فرنگیها هم قانونمندترند. نه اینکه به قانون احترام میگذراند. بیشتر از ترس انگشت نما شدن و فاش شدن فرهنگ نداشته شان در ترافیک، وانمود میکنند که رعایت میکنند. همینها وقتی پایشان به ایران میرسد به اصلشان برمیگردند. در سال 1390 با یکی از همشهریانم به سوئیس رفته بودیم. ایشان آنموقع لیسانس بود و اینروزها در حال گرفتن دکترای خود است. در خیابانهای ژنو و در برابر چراغهای سبز و قرمزِ عابر پیاده، او از خود سوئیسیها هم بیشتر رعایت میکرد. چند روز بعد در تهران بودیم. در خیابانِ نزدیکِ محل زندگی ام وقتی برای گذر از عرض خیابان، او بی اعتنا به چراغ قرمزِ عابر پیاده از لابلای ماشینها گذشت از او پرسیدم: «چرا در سوئیس منتظر میشدی ولی اینجا نه؟». گفت: «آنجا قانون خودش را دارد، اینجا هم قانون خودش را». این، توجیه خنده دارِ بیشتر فرنگ دیده هاست.
It’s not like old times and most of Iranians repeatedly travel abroad today and see the driving style and traffic culture of the organized countries. In foreign countries, Iranians respect rules more than their own citizens. In fact they don’t respect rules. It’s mostly because of fear of being pointed at and having their missing traffic culture disclosed that they pretend to respect them. The very same people- when stepping in Iran- return to their accustomed character. In 2011 I travelled to Switzerland with one of my friends from my hometown. On the streets of Geneva and in front of pedestrian red/green lights, he respected them more than Swiss people. Few days later we were in Tehran. On the street near my home, when he was crossing the street without noticing the pedestrian red light, I asked him: “why did you wait for the green light in Geneva but not in here?” He said: “they have their own rules and we have our own”.
فرهنگ ترافیک ایران و رفتار پیاده ها و راننده ها، شبیه داستان آن مردیست که گوشه ای از کشتی را سوراخ میکرد با این توجیه که تنها جای خود را سوراخ میکند و کاری به دیگران ندارد. هر کدام از ما – چه پیاده چه سواره- با رفتار بدوی ترافیکمان به بدتر شدن هرج و مرجی که در خیابانهای ایران جریان دارد کمک میکنیم و نکته بامزه این داستان جنون آور اینست که ما ملت پر رو و پرتوقع با رفتاری که شرح گوشه ای از آن در بالا رفت همه آزادیخواه و دمکراسی طلب هستیم و دوست داریم کشورمان چیزی بشود شبیه سوئیس و دانمارک.
Iranian traffic culture and behaviour of pedestrians and drivers, is like the story of the man who was sitting in a corner of a ship and boring his own place with reasoning that he was boring only his own place without bothering others. Every one of us whether driver or pedestrian with our bedouin traffic culture assist worsen the anarchy of roads in Iran. The funny part of this mad story is that with high expectations and social behaviour parts of which explained above, we Iranians are all liberals seeking democracy and want our country to become something like Switzerland and Denmark.